زندگی من

خاطرات و روزانه های زندگی من

زندگی من

خاطرات و روزانه های زندگی من

شروع زندگی متاهلی

داستان زندگی را از ابتدای زندگی متاهلی شروع میکنم.شاید اولین تصمیمی که صد در صد خودم در زندگی گرفتم انتخاب شریک زندگی بود.داستان ما شروعی داشت بینهایت عاشقانه.از آن شروع ها که در کتابها میخواندیم و لبخندی به لب فکر می کردیم :"آخییییی....منم میخوام."

با شوهرم،سهراب(اسامی واقعی نیستند) در یک روز تعطیل و یک گردش دست جمعی آشنا شدم.دوستی از من دعوت کرد یک روز را به گردش در حوالی تهران بگذرانیم و من پذیرفتم.ماشینی کرایه کرده بودند و وقتی همه دوستان جمع شدند برای اولین بار سهراب را دیدم.اولین چیزی که به فکرم رسید این بود که صد در صد مجرد نیست.زیادی خوش قیافه و خوش تیپ بود که تا سن 23-24 سالگی مجرد مانده باشد.دوست مشترکمان مراسم معارفه را انجام داد و من متوجه شدم چشمهای جناب سهراب با دیدن من کاملا نامحسوس و خیلی جزئی گردتر شدند.متاسفانه من اصلا به اینکه توانایی گرد کردن چشمان یک فرد از جنس مخالف را -در راستای مثبت-دارم باور نداشتم .در نتیجه مطمئن بودم توهم من بوده و از این خبرها نیست.وقتی به مقصد رسیدیم سر صحبت باز شد و بقیه ی سفر را که تقریبا 6-7 ساعتی میشد گرم صحبت شدیم.معلوم شد که هر دو مجردیم(نه زنی،نه شوهری،نه دوست دختر و نه دوست پسری). هفت ماه بعد خواستگاری انجام شد و ده ماه بعد عروسی.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.