زندگی من

خاطرات و روزانه های زندگی من

زندگی من

خاطرات و روزانه های زندگی من

مادر بودن

"مادر بودن مقدس است."

"مادر فرشته است ."

"مادر مظهر از خود گذشتگی و ایثار"

و

....

واقعیت قضیه این است که بعد از شنیدن این جملات حس می کنم بخشی از پیچ و مهره های من را خداوند شل بسته و شاید اشکالی در کار من هست .من تغییر زیادی کردم از وقتی مادر شدم.ولی تمام بودن من در مادری خلاصه نمی شود.شاید الآن که بچه کوچک است و نیاز مداوم به من دارد من از دید یک شخص سوم در حال فنا کردن خودم باشم(کلا از خونه بیرون نمیرم مگر برای دکتر،خرید برای بچه و گرداندن بچه).ولی خودم که میدانم اصلا اینطور نیست.من هنوز برای خودم برنامه دارم.هنوز قصد ادامه تحصیل و کار دارم.می دانم که در اواخر دهه بیست زندگی هستم و اگرچه هنوز وقت دارم برای رسیدن به خواسته هایم ولی این وقت به سرعت رو به اتمام است.معنی این حرف این نیست که صدف را میگذارم مهد یا پرستار میگیرم(نه اینکه اگر کسی این کار را میکند اشتباه است) حتی از دانشگاه انصراف دادم چون نمیخواستم قبل از سه سالگی از صدف جدا بشوم.ولی باز هم صدف همه زندگی من نیست.من در دسترسش هستم،مادرش هستم ولی به اندازه ای که به بودن من نیاز داشته باشد.به نظرم اشتباه ما ایرانی ها و فرهنگ غلط ما است که دوست داشتن را مترادف چسبیدن میداند.وقتی دختر من نشسته و در حال بازی با اسباب بازی هایش است و نیازی به من ندارد.هر قدر هم خوردنی باشد.هر قدر هم که دلم بخواهد بروم سراغش،ولی احترام به حریم خصوصی بچه میگذارم و صبر میکنم تا خودش من را طلب کند.از دید یک سوم شخص باز هم کار من مشکل دارد."یک چیزی داده دست بچه خودش رفته پای موبایلش،واقعا که!"

برای من جالب است که در عین حال هم به از خود گذشتگی بیش از حد متهمم و هم به توجه نکردن به بچه!!!آشنایی که دو برابر سن من سن داشت قبل از مادر شدنم به دخترش خیلی سخت میگرفت.به او گفتم:"زیاد بهش سخت نگیرید."گفت :"مادر نشدی نمیفهمی."الآن که مادر هستم هم نظرم عوض نشده است.

کوتاه سخن آنکه،عشق حق دخالت به ما را نمیدهد،علاقه به ما مجوز محدود کردن نمیدهد و اگر کسی را بیش از همه دوست داریم باید به حریم خصوصی اش چند برابر بقیه احترام بگذاریم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.