زندگی من

خاطرات و روزانه های زندگی من

زندگی من

خاطرات و روزانه های زندگی من

سال پنجم

در سال پنجم از نظر مالی به ثبات زیادی رسیدیم.نزدیک به 30 میلیون پس انداز داشتیم و با توجه به ثبات کار همسر به این نتیجه رسیدیم که بچه داشتن هم فکر بدی نیست.از شانس خوب(یا بد،بسته به اینکه چطور به قضیه نگاه کنیم) ماه دوم باردار شدم.بارداری سختی داشتم.چون تمامی اطرافیان ما را مطمئن کرده بودند که تا پنج، شش ماه خبری نخواهد شد و انقدر سریع اتفاق نمی افتد.از نظر روحی وضعیت مناسبی نداشتم چون برای آزمون ارشد اسم نوشته بودم و به خاطر خونریزی های گاه و بی گاه مجبور به استفاده از دارو و استراحت بودم.خواب آلودگی و تهوع هم که از ماه دوم(حدودا سه هفته بعد از مثبت شدن جواب آزمایش) مزید بر علت شدند و من حتی لای کتاب را هم باز نکردم تا اواسط فروردین ماه که چهار ماه و نیم از بارداری ام گذشته بود.به همین دلیل به این نتیجه رسیدم وقتی آمادگی اش را ندارم امتحان دادن وقت تلف کردن است و سر جلسه حاضر نشدم.دخترم صدف در شهریور ماه سال 1395 متولد شد و به این شکل سال پنجم زندگی ما دو نفره آغاز شد و سه نفره پایان گرفت.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.